گفتمت دلم گرفته ، مدّتی باید بشینــــــــــم
خیلی تنهایم و خستم ، غم نشسته بر جبینم
***
حالا زوده با تو رفتن ، به تماشای خیالـــت
دلِ من آتیش گرفته ، بمونه پیشت سئوالت
***
با همین فکر و گلایه ، درک نکردی غصه هایم
چشم بستی از نگاهم ، حدس زدی که بی خدایــم
***
رفتی پیشِ فال خوانی ، داد زدی با مهربونـی
گفتی دلبندم جدا شد ، دردِ او رو نمی دونــی
***
یادته معبودی هستی ، خالقت خدای دانــا
دلفریبِ فالگیری ، تو خریدی با تماشــا
***
خودت گفتی دلش گیره ، بگو با کسی اسیــــــره؟
یا به فکرِ عشق فردا ، یا که جون باخته می میره
***
عشق او مبهم می بینم ، من و دوست داره همیشه
فالگیرِ باورم رو ، رفتنم بی او نمیشـــــــــــــــه
***
کاسه اش پر کرده آبی ، قهوه و فکر و خیالی
با نگاهش جذب کرده ، دلبرِ عشقی تو خالـــی
***
با دروغش جمع کرده ، زر و دینار و یه نیشی
با عقیده رفتی پیشش ، نمیشه شکسته میشـی
***
ازرفتنت بی اطلاعم ، به دلم چیزی نگفتـــــــی
کسب کردی حرف باطل ، دلم از غم ها نَشُستی
***
فال و فال گیری حرامِ ، در دلم مردود می بینم
اعتمادم از خدایم ، پیشِ درگاهش می شینـــــم
***
توی این سرما به گرمی، امتحانت کرده بـــــــودم
صبر تو مایه ی دردم ، عشقِ تو در دل ســــــرودم
***
جاسم ثعلبی (حسّانی) 20/10/1391
:: برچسبها:
فالگیری ,
:: بازدید از این مطلب : 2144
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2