برای دیدنِ قلبت ، دلم همرنگِ شبها رفـــت
رسیدم پایِ درمانت ، دلت در جایی تنها رفت
***
تو روی تخت خوابیدی ، و دل بالا سرت مهمون
دلم می بینه اشکاتُ ، شدی لیلی و دل مجنــــــون
***
همش تو خواب می نالی ، جهانی درد سر داری
دلم اشکِ دلت مالید ، تو از لمسش خبر داری؟
***
اتاقت سرد و یخ بسته ، دلم از برف اون لرزید
درو پنجره رو بستم ، تگرگ از آسمون بارید
***
تو می لرزی و از چشمات ، یه خطی اشک می ریزه
متکا خیسِ بارون شد ، دلت مایوس می خیـــــــــــــزه
***
طبیبِ لحظه ها گشتم ، دلم در بسترِ خوابت
ملافه رو تنت کردم ، فدایِ عشقِ کم یابـــت
***
یه عکسِ بیخودی از دل ، کنارِ تاقچه دیدم
نوشتی ماهِ تابانم ، بی تو هر گز نخوابیـــدم
***
نوشتی دوستت دارم ، تو معبود دلم هستی
تمامِ خاطراتِ عشق ، تو صندوقِ دلم بستی
***
دلم لبریزِ دردی شد ، چه خوشحال اومده سویت
ز سهوِ دل کنارت رفت ، و دستی برد در مویت
***
تو در خوابت سفر کردی ، دلت در جایی مهمونه
دلم سر بارِ عشقت رفت ، دلت اصلاً نمی دونـــــــه
***
قسم خوردم به قلبِ تو ، همیشه درد کش باشـــــــــم
شبی که دل گرفت از غم ، بیام پیشت که خوش باشم
***
تو سرمایِ زمستونی ، تنت خیسِ عرق گـــــردید
به این گرمایِ شور انگیز ، فضا بر دل صفا بارید
***
چشایِ قرمزت دیدم ، وفا باریده بر دریا
دلم پیشِ تو دیونه ، دلت رفته به کویِ ما
***
من و دیدی که دلتنگم ، کنارِ پلکِ چشمــــــانت
یه دسمالی به دس کردم ، کشیدم رو دل و جانت
***
بخواب ای راستین عاشق ، هوایِ دشمنان ســـــــنگِ
دلم بو کرده خوشبختی ، دو دل هم درد و هم رنگِ
***
جاسم ثعلبی (حسّانی) 10/08/1391
:: برچسبها:
پلکِ چشمانت ,
:: بازدید از این مطلب : 1797
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0