بپرسم؟
بپرسم یا نمی پرسم
اگر پرسم که شاید پیک دل ترسم
اگر ختمان کنم رازم
گمانم منفجر می شد بدان درسم
بگویم یا نمی گویم
یکی جویا شود چون بید بیدارم کند از سوز غم روزم
شبی سوزم قلم در فکر بهروزم
چه بنویسم که نور دیدگان در دیده می دوزم
همه خوابند و دل بیدار
چندی خار کنار بالشم هوشیار
نمی بافند کمر درد قرینی در تنم بسیار
چرا مهرم درون قبر های گمشده اسرار
من ماندم و می سوزم و پر دردم
بکوبم راه آبادی درون کویم
نگر وجدان بادی پر زده خویم
از این جثه ی پژمرده ی بد حالم
از این دنیای بی حاصل چه پر بارم
از این افکار خفتیده چه بد زارم
همه یاد خدا رفته و چسبیده به دیواری
چرا شیطان پرستی را به جای نور گفتاری؟
چرا آدم پرستی را به تنهایی سپر کاری؟
چرا عشق و محبت را درون کانال سرکاری؟
چرا ترس از سمت بازی نجوییده پر و بالی؟
چرا.؟................چرا؟................چرا؟..............؟
چرا ها را زیادی گفته ام جانا
بیا در کلبه ی نور و جمالش بوده دیدارم
بیا در آن مسیر عشق جویا باش افکارم
بیا در آن عبیر مسک شم کن عطر دلدارم
بیا از تو که هر گز نیست بیزارم
خدا دارم، امین دارم، امام دارم، تو را دارم
جاسم ثعلبی 21/11/1390
:: برچسبها:
بپرسم؟ ,
:: بازدید از این مطلب : 2030
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3