می نالم از دردِ تنم ، این دل کباب می شود
از آتشِ قهرِ دلت ، بی نم مذاب می شود
خسته شدم از بندگی ، از ذلّت و از زندگی
در خلوتِ شب چشمِ من ، اشکش عذاب می شود
تو رفتی و با رفتنت ، ویرانه کردی آرزوم
پل هایِ عشقت کنده شد ، خانه خراب می شود
من ماندم و حسِ لبت ، در ساحلِ دریایِ غم
هوایِ دیدار و سفر ، بی تو سراب می شود
گفتی نرو با من بمان ، منتظرِ لطفِ زمان
بهروزم از مهر جهان ، کی مستجاب می شود
گفتم جنون زد به سرت ، مستانه کردی باورت
جشنِ عروسِ گل پرت ، کم کم خطاب می شود
جاسم ثعلبی(حسّانی) 15/10/1399
:: برچسبها:
غزل خانه خراب ,
:: بازدید از این مطلب : 1375
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0