تو سفرهای دور ، از من بریدی ای چراغِ ســـــــحر
تو سجودِ دعام ، از دل پریدی ای نمادِ ظــــــــــفر
خسته ام از جفا ، تو زندگانی قلبِ من نا امیــــــــد
آتیشم زدی تو ، با حسِ سردت جون و دل در خـطر
***
می گفتی چرا ، تقدیر از خدا
ازدلت بپرس ، تو شدی جدا
***
بی وفایی چرا ، آسوده کردی دشمنانم چــه زود
می دونی همیشه ، تو کوله بارم غمزه ای از حسود
بی خبر نشستی ، روی مزارم خنده رو گل بچـین
تو شکستی دلم ، با هر کلامت حرفِ شادی نبود
***
می گفتی چرا ، تقدیر از خدا
ازدلت بپرس ، تو شدی جدا
***
دونه دونه کشید ، حسابِ عشقت از دلم بی صدا
ورد و ذکرم خرید ، عتابِ دردت سحری با ندا
روی قلبم نوشت ، دیونه ام تو کوی غم ماندگـار
آه و ناله پرید ، سر زبونم خسته ام ای خــــدا
***
می گفتی چرا ، آهنگت عـــزا
ازدلت بپرس ، خیلی بی وفــا
***
سرِ راهِ خطر ، تو جنگلای سبزه زار شمـــــــال
زردکِ قشنگم ، تو کوچه های عشقِ داغِ بـــلال
می دونی بچه ای ، آبِ نباتت شورِ بختت خرید
عاقبت چشیدی ، مزه ی تلخِ آبِ چــــاهِ زلال
***
می گفتی چرا ، تو شدی جـدا
ازدلت بپرس ، خیلی بی وفــا
***
جاسم ثعلبی (حسّانی) 31/01/1392
:: برچسبها:
می گفتی چرا تو شدی جدا ,
:: بازدید از این مطلب : 1679
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1