تو یه مارِ خال خالی ، تو دیوِ نیمه خســــته
می بینی زخمِ زبونت ، شیشه ی دلُ شکسته
حرفاتُ خیلی شنیدم ، پس کو اون قول و قرارت
همه رو با اون فریبا ، جا زدی توو کوله بـــــارت
روزِ اول گفته بودی ، ماه و خورشیدم توو دستت
تو جونم بخوای عزیزم ، فدایِ چشمایِ مستــــت
اومدی کم کم توو کِشتی ، بار زدم اون خنده هاتُ
حالا به ساحل رسیدی ، می بینم من گریه هـــــاتُ
تا کجا با بی گناهی ، می کِشی من رو توو سختی
دلم ازین غصه پُر شد ، وای خدایِ من چه بختــی
ای پناهِ آخرینم ، بی صدا گِریَت یــه مرگِ
آرزو دارم بخندی ، فصلِ دیدارت چه رنگِ
یه مترسک تویِ باغی ، بی صدا موندی همیشه
تو گلی توو موجِ دریا ، واسِ من عشقی نمیشـه
جاسم ثعلبی ( حسّانی ) 02/04/1391
:: برچسبها:
مترسک ,
:: بازدید از این مطلب : 1911
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1