من دیوانه ام امروز یا دیوانه شد یارم
رفته به سفر بی من از دوریش پربارم
یک بار خطا کرده بخشیده شده امّا
این بار نمی بخشم از درد پر آزارم
همرنگِ جماعت شد بی رنگ دلم مانده
آشفته شدم از او دلتنگ و خود خوارم
من را چه گناهی هست در مانده شدم در غم
بیگانه شده با من حس کرده که دیوارم
در راهِ وصالش را سعیم به تلاش افزود
دل چسب پناهی نیست غش کرده به اسرارم
چون روح شبح مختار می گشته به دل سنگی
مأیوس شدم از او دلبندِ عزا دارم
خونبار عذاب او در زخمِ دلم بیدار
مرهم که داویی نیست یا حرفِ خطاکارم
در خود آنچنان چرخید چون مارِ پریشان را
از عذر خطا بر چید بر گشته به انکارم
آوازِ قسم خورده عشقم به دلش ننشست
چون تخمِ هوا پرواز در عشقِ تو آوارم
من ماندم و کوهی درد بی حاصل از این آغوش
دل خوش به شفایی نیست از بردگی بیمارم
گل خوانده دلم مضنون بی راهه و گم گشته
در صحرای بی آبی بی بال و نه پر دارم
در تنهایی بی تو می گویم خدا حافظ
برو با هر کسی بنشین به جایت گلی می کارم
جاسم ثعلبی (حسّانی)17 /06/1399
:: برچسبها:
مأیوس شدم ,
:: بازدید از این مطلب : 1391
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0